پست سوم معمولاً مثل مادرزن سلام عروس دامادا میمونه...خیلی زوده اگه بخوام شروع کنم به نوشتن اینکه «بستر من صدف خالی یک تنهایی است؛ و تو چون مروارید؛ گردن آویز کسان دگری»...تصمیمم اینه که اینجا طور دیگه ای بنویسم...شاید فقط از ژانرای عشقولانه نوشتم...چون به نظرم یکی از بهترین کارها کشف کردن مانیفست آدمهاست که این روزا از روی فرمولای نجومی مثل تعداد خوابهای چپندر قیچیشان ضربدر تعداد قدمهای تنهاییشان به علاوه تعداد خوابهایی که جرئت تعریف کردنشان را دارند بدست می آید...اینه که خیلی روزا ناکوک میشم و فنرهام از توی گوشام میزنه بیرون می بینم که چقدر عاشقم...
عاشق آدماییم که توی توضیحات وبلاگشون مینویسن این وبسایت...
عاشق آدماییم که وبلاگ را محلی برای واگشایی عقده های حاصل از واپس زدگی میل جن.سی و شکستن تابوهای پایین تنه ای یافته اند...
عاشق آدماییم که شخص دوم زندگیشان از کامنتدونی وبلاگشان سبز میشود...
عاشق آدماییم که دو نفره وبلاگ می نویسند اما هیچگاه اثری از نویسنده ی دوم نیست...
عاشق آدماییم که از طریق وبلاگ کسب درآمد می کنند...
...