شماره ی هشت

هشت نمادی است از انسانهایی که از متناهی به سمت نا متناهی می روند

شماره ی هشت

هشت نمادی است از انسانهایی که از متناهی به سمت نا متناهی می روند

cafe' 00002

خوب که فکر میکنم احساس میکنم که من یا مادر زادی فضولم (که البته این درست نیست) یا اینکه ژانر بسیاری از آدما به گونه ایه که ناگهان احساسات اون طرفی آدم رو بدجوری مثه آهنربا میکشه سمت خودش...بعد از سهمیه بندی شدن بنزین کمتر یادم میاد کسی رو توی پمپ بنزین دیده باشم که بنزین از باکش سر ریز کنه!!! اما این اتفاق نادر دیروز برای من افتاد و تنها دلیلشم این بود که دقیقاً در مقابلم یه آقایی با حدود نیم کیلو سبیل خیلی بی اِبا رو به ملت واسده بود و داشت ما.ملش رو میخاروند...عاشق مرداییم که مردونگیشون خلاصه میشه توی همین قسمت...
عاشق مرداییم که قبل از اینکه خودشون وارد بشن بوی عرق تن یا باقالی پاهاشون میاد...
عاشق مرداییم که قبل از اینکه وارد بشن، صدای داد زدن و فحش دادنشون میاد...
عاشق مرداییم که هنوز غذا از گلوشون پایین نرفته، با صدای بلند آروغ میزنن تو گوشِت...
عاشق مرداییم که وقتی میخوان برن دستشویی با صدای بلند به اطلاع همه میرسونن...
عاشق مرداییم که بوی سیگار دهنشون به این دلیله که دوستشون سیگار میکشیده نه ایشون...
عاشق مرداییم که هر نقطه از خیابون که اجابت مزاج بگیرن، کارشون رو انجام میدن...
و هزاران هزار عشق مردونه ی دیگر